چرا گریه نکنم...؟!

خدایا! مرا بر گریه کردن به حال خودم یاری کن

زیرا که عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهای دراز هدر داده ام

و به مرتبه ی ناامیدان از خیر رسیده ام

پس کیست که حالش از من بدتر باشد؟

اگر با این حال به قبر بروم آن را برای آرمیدنم آماده نکرده ام و عمل صالحی برایش نفرستاده ام

و چرا گریه نکنم؟

در حالی که نمی دانم به کدام بازگشتم به کدام مقصد خواهد بود

و در حالی که می بینم نفسم با من نیرنگ می کند و روزگار با من سر حیله دارد

و در حالی که بال های مرگ را بالای سرم احساس میکنم