روح آدمی

ب یاد داشته باش

منشاء هر بیماری از روح و فکر آدمی است

هر عارضه ی جسمی ابتدا در روح ماوا میکند

و بعد سراغ جسم می آید...

گریه و خنده

همان طوری ک خنده یک سوپاپ ایمنی است

زمانی ک خنده ی بیش از حد

عنان از کف ما برباید

اشکها ب عنوان یک سوپاپ ایمنی اضافی

وارد عمل میشوند

اشکها موجب میشوند

تا خنده ی زیاد آسیب زننده نباشد...

...

همه چیز اگر کمی تیره مینماید

باز روشن میشود زود

تنها فراموش نکن این حقیقی است

بارانی باید تا ک رنگین کمان براید

و لیموهایی ترش تا ک شربتی گوارا فراهم شود

و گاه روزهایی در زحمت

تا ک از ما

انسانهایی توانا بسازد

خورشید 2باره خواهد درخشید

زود

خواهی دید...

از خودش بخواه

میدانی که:از خدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است
از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است

....

گذشته ات را

بدون هیچ تأسفی بپذیر

با اعتماد

زمان حالت را بگذران

و بدون ترس

برای آینده آماده شو...

او نیست

دلی ک از بی کسی غمگین است

هرکسی را میتواند تحمل کند

هیچ کس بد نیست

دلی ک در بی اویی مانده است

برق هر نگاهی جانش را می خراشد...

راز دل

ب گیتی کی شود حاصل مراد عاشقان یکسر

ب این دلخوش شوم گاهی ک پیغامی رسد سویم

ب باغ آرزومندی هزاران گل شکوفا شد

فقط خواهم ک یک گل را ازین گلزار من بویم

هما کی میتواند راز تو در دل نگه دارد

جفا کم پیشه کن ای مه ک من این راز میگویم....

غروب دلگیر

پس تا کی ...

با نگاه کردن ب غروب جمعه نیامدنت را تحمل کنم؟

کی صدای گامهای آمدنت ب گوشم خواهد رسید؟

پس کی از زلال خوشگوار ظهور میتوان نوشید؟

آقا جان ...

بیا تا با آمدنت

کلمه ی انتظار

از لغت نامه ی ذهن ها پاک شود...

افسانه و افسون

ما گذشتیم از جهان هر چه بود

زانکه جز افسانه و افسون نبود

مست گشتیم از شراب زندگی

غرق در سودا و در عشق و شهود

بی خبر ماندیم از بهر وجود

غافل از هر گوهرو بودو نبود

روزگاری در جهان چون پر کاه

میپریدیم و زمانی در رکود

در فرازو در نشیب زندگی

عشق بودو محنت و هم آه و دود

ترک لذت هم نشد آئین ما

درک شهرت قاتل اندیشه بود

زندگی ...

زندگی نیمه ی آبی است در لیوان

غرق میباید گشت در نیمه ی پر

پرواز میباید کرد در نیمه ی خالی

..........................................


لیلی نام تمام دختران زمین است

خدا مشتی خاک را برگرفت.

میخواست لیلی را بسازد

از خود در او دمید. و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد.

سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد.

زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد عاشق می شود.

لیلی نام تمام دختران زمین است نام دیگر انسان.

خدا گفت: به دنیا می آورم تا عاشق شوید.

آزمونتان تنها همین است: و هر که عاشق تر آمد

نزدیکتر است. پس نزدیکتر آیید نزدیکتر.

عشق کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمند را بگیرید.

و لیلی کمند خدا را گرفت.

خدا گفت: غشق فرصت گفتگو است. گفتگو با من.

با من گفتگو کنید.

و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد.

خدا گفت: عشق همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند.

و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.