"در زندگی برای هر آدمی
از یک روز٬
از یک جا٬
از یک نفر ب بعد٬
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست.
نه روزها٬ نه رنگها٬ نه خیابانها"
ریشه در اعماق اقیانوس دارد - شاید -
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .
یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
شهر سوگواران .
هر زمانی ک فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند .
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان ک نام ها در ننگ !
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .
آه ، باران ،
ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها - ک ما عمری است در گرداب آن غرقیم -
آیا، چیره خواهی شد ؟
سرانجام بشر را، این زمان، اندیشناکم، سخت
بیش از پیش.
ک میلرزم ب خود از وحشت این یاد.
نه میبیند،
نه میخواند،
نه میاندیشد،
این ناسازگار، ای داد!
نه آگاهش توانی کرد، با زاری
نه بیدارش توانم کرد، با فریاد!
نمیداند،
براین جمعیت انبوه و این پیکار روزافزون
ک ره گم میکند در خون،
ازین پس، ماتم نان میکند بیداد!
نمیداند،
زمینی را ک با خون آبیاری میکند،
گندم نخواهد داد!
نیمه شب،
از نالة مرغی ک در ژرفای ظلمت
بال و پر میزد
زجا جستم
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
لحظهای در بهت بنشستم
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
نالة آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
لحظههایی شهر سرشار از صدای نالة مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک میپیچید!
مانده بوده سخت در حیرت ک آیا هیچکاری میتوانستم؟
آسمان، هستی، خدا، شب، برگها چیزی
نمیگفتند
آه در هر خانه این شهر،
مادران با گریه میخفتند،
دانستم!
سلام بر حسین و بر کلامی که از لب های خشکیده اش جاری شد
امام حسین (ع) : عقل به کمال نمی رسد مگر با پیروی از حق .
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی , با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید . گفتمش تصویری از لیلا و مجنون را بکش , عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید . گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن , در بیابان بلا تصویری از سقا کشید . گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم , گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید
این عکس مربوط ب دیروز میباشد(خوجگله نه)
نمیدانم پس از مرگم چ خواهد شد ...
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چ خواهد ساخت ...
ولی بسیار مشتاقم ...
ک از خاک گلویم سوتکی سازد ...
گلوم سوتکی باشد ب دست کودکی گستاخ و بازیگوش ...
تا ک پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد ....
و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد ...
تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را ...
اینم از کیک تولدم (اون پاپیون ته کیک مال خودمه ها گفته باشم)
خطاب ب خودم:
روزی ک تو آمدی ب دنیا عریان
جمعی ب تو خندان و تو بودی گریان
کاری بکن ای دوست ک وقت مردن
جمعی ب تو گریان و تو باشی خندان
.......................................................
...............................................
........................................................
سلام
خب بالاخره روز تولد بیست و چن سالگی منم فرا رسید
این مدت خیلی زود گذش برام
اتفاقات زیادی رو پشت سر گذاشتم تا انقدی شدم
مخصوصا این چن سال اخیر بسیار جالبناک بوده است
و زندگی منو ب طرق مختلف سورپرایز خودش نوموده
با اشخاص زیادی آشنا شدم ک بضیاشون نقش ب سزایی در زندگی من داشتن
و تاثیرات فوق العاده ای روی من گذاشته اند
دست گلشون درد نکنه
ایشالا تو شادیاشون بجبرانم
از پشت همین تریبون از پدرو مادرم و دیگر عزیزانم ک منو تا الان تحمل کردن کمال تشکر را دارم و امیدوارم بتونم بعد این بسیار بهتر از دیروزب زندگی خود ادامه داده وخدای ناکرده موجبات اذیت و آزارشان را فراهم ننومایم!
از خدای عزیز و مهربونم سپاسگزارم و بسیار شاکرش میباشم ازینکه فرصت دوباره ای برای زندگی ب من داد تا بتونم با توکل و شناخت هر چ بیشتر ب خودش و امام زمان ادامه ی زندگی بدم
تولدم مبارک....
اینم هدیه ی افسانه ی عزیزمه ب من
دست گلش درد نکنه
این کیکرو هم سمیه ی عزیزم (قاف قربت)برام خریده
ولی خیلی زرنگتر ازین حرفاست ک بزاره من ی تیکه ازش بخورم
ملومه ک چقدم شکمو هست(کیکرو میگما)
سن آغلاسان گولوم منسیز..
اینان منده گولمم سنسیز..
گولک بیرلیک اولاخ غمسیز..
نه سن منسیز نه من سنسیز..
فانوسه نه حاجت اوزامان کى گونوز اولسا
اینسان اؤزو بیر کعبه دیراعمالى دوز اولسا
هرقلبیده آیینه کیمى اولماسا لکه
گریاخشى گزیب آختاراسان اوردادى مکه
سوگیلیم سن کی بیلیرسن بوغریب دنیا یالاندیر
اینانیرسان اوجا داغلار باشی چوخ شهلی دوماندیر
انسانین یاغشیلیقی تکجه بودنیادا قالاندیر
بونو بیلسن بیلرم سن منی چوخداندی سویرسن
سویرم منده سنی چون بیلیرم یاغشی بیلیرسن
سلام
امروز آسمان تبدار ی ساله شد
تو این ی سال دوستای زیادی پیدا کردم ک خودمم اصن، فک نمیکردم با ی سریهاشون انقد دوس شم(حتی شما دوست عزیز)
تو این مدت اتفاقات زیادی در رابطه با دوستای مربوط ب وبلاگم برام افتاد ک اکثریتشون هم خوشایند بودن خدارو شکر(البته نه همشونا)! (ی جاهایی کارمون ب گیسو گیس کشیو اینا هم کشید)ولی خب ب خیر گذش
درکل میشه گف راضی کننده بود برام
امیدوارم ک ی وخ با حرفام،پستهایی ک گذاشتم و یا نظراتم تو وبلاگاتون باعث رنجش کسی نشده باشم وبی ادبی نکرده باشم
دوستان گلم اگه انتقادی پیشنهادی دارین! ک دارین بهم بگین تا ب آنها درصورت امکان جامه ی عمل بپوشانی یم
با تشکر و سپاس و هزاران ممنون از شما
لیلی
داستان یوسف را گفتن وشنیدن ب بهانه ی توست
شرمنده ایم
می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . . .
..........
.......
....
ما، بی تو، تا دنیاست، دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای سایه سار ظهر گرم بی ترحم
جز سایه دستان تو، جایی نداریم . . .
کاش چون پائیز بودم ...
کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی ب جانم چنگ می زد
اشگ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چ زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پائیز بودم
کاش چون پائیز بودم
سلام ب عزیزان دل
می بینم ک عید بزرگی رو پیش رو داریم همگی
پیشاپیش تبریک میگم این عید رو ب شما و همچنین شدیدا التماس دعای مرا پذیرا باشید دوستانم
امیدوارم بتونیم استفاده ی بسیار زیادی ازین روز عزیز ببریم و خوش بگذره بهمون...
..................
راستی پاییز قدم زنان و برگ ریزان داره خونه ها و کوچه هارو رد میکنه واسه خودیشا
کوچه ی مهرو با کلی مهربونی و عشق ب افرادی ک تو اون کوچه زندگی میکنن رد کرده و چن روزی( ی دهه)میشه ک قدم در کوچه ی باصفای آبان گذاشته...
به به چ فصلی چ ماهی"اصن ی وضی"
خونه ی بیس پنجم تو کوچه ی آبان متعلق ب منه ها
حالا ب وقتش ی سری هم ب کوچه ی آذر میزنه ک دیگه وارد جزئیات بعدی و اینا نمیشم
مهم همون خونه ی بیس پنجم آبانه ک فعلا مد نظر بود
......
کاش هر شخصی موقه ی تولدش ک میشه ی نتیجه ی اخلاقی درستو درمون از زندگی اون سالش بگیره و در نهایت ب ی درک عاقلانه تری نسبت ب گذشتش برسه و ی مقدار از تجربیاتش رو هم در اختیار دیگران بزاره تا بقیه هم بتونن ازش استفاده کنن، چ مثبت چ منفی...
راستی بیستم این ماه تولد وبلاگمم هستا
ب وقتش میام و در مورد تولدا هم مینویسم براتون
دوستون دارم ی عالمه
مواظب خودتون باشینا...
برگ های پاییزی
سرشار از شعور ِ درخت اند
و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند
آرام قدم بگذار ...
بر چهره ی تکیده ی آن ها
این برگها حُرمت دارند...
هیچ چیز دلنشین تر از این نیس ک مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال … “؟”
و تو با حوصله جواب بدهی جـــــــــــون ِدلــــم !؟
.......
اندازه دوست داشتن مهم نیست کیفیتش مهمه
همیشه ی دونه دوست داشته باشیم ولی مـردونه . . .
.......
عشق
دق الباب نمیکند
مودب نیست ، حرف شنو نیست
درس خوانده نیست ، درویش نیست
سربزیر نیست ،مطیع نیست
عشق دیوار را باور نمیکند، کوه را باور نمیکند
گرداب را باور نمیکند، مرگ را حتی باور ندارد
پس بیخودی با عشق نجنگ ..تو برنده نمیشی