عاشقانه ی آرام...

نقل قول از بانوی بهمن ماه

زندگی بانوی بهمن ماه ادامه داشت تا .... ؛ زندگی من این روزها به دو بخش قبل و بعد ازین تا تقسیم میشه ، تایی که خیلی منتظرش بودم ، از اومدنش واقعا ناامید بودم و هیچ وقت فکر نمیکردم این تا قراره تو سی سالگی سراغم بیاد ولی اومد ؛ تو زندگی من تا بوده علاقه های یک طرفه بوده یا من کسی رو در حد جنون دوسش داشتم یا کسی منو ، هیچ وقت نبوده علاقه ای دو طرفه یا دو جانبه اونم در این حد بین من و مردی بوجود بیاد که این روزها با اومدن او به زندگیم بوجود اومده ، اویی که بهاره برای من ِ زمستون ،

آره من عاشق شدم  یا بهتره بگم ما عاشق هم شدیم ، خوشحالم ، آرامش دارم به حضور کسی که مثل هیچ کسی نیست ، پیامهاش ، حرفهاش ، تماسهاش حالمو خوب میکنه و بهم انرژی زندگی میده ، صبح ها اولین کاری که بعد از بیدار شدن میکنم نگاه کردن به گوشیمه چون میدونم قبل رفتن به سرکار برام پیام میذاره و شب ها قبل خواب ، صبح ها آرزو میکنه روز خوبی برام باشه و شب ها میخواد بجای نشستن پای نت زودتر بخوابم ..

نمیخوام هیچ فکری برای این عشق بکنم یا خیلی بهش پر و بال بدم یا حتی انتظار داشته باشم تا ابد باشه میخوام مثل رود جریان طبیعی خودشو بره و به هرجا که قراره سرنوشت ببرتش ،بره .. برای این اولین عشق دو طرفه احترام زیادی قائلم و نمیخوام با افکار دخترانه و تخیلی و بچه گانه ارزشش رو از بین ببرم تنها چیزی که میدونم اینه که من عاشق شدم و دنیا این روزها به رنگ سبز بهاریه ..

عشق نوشت :

مثل گنجشک کوچکی هستم
خسته از حوض‌های نقاشی،
 می‌شود آسمان من باشی؟