ب فکرم نباشی هدر میشوم...

من آوازه‌ خوان لبان توام
مصیبت‌ کش گیسوان توام

به دوش دلم، بار دوری چقدر؟
فدایت شوم! این صبوری چقدر؟

دل‌آزرده بودن گناه است و بس
پل آشتی یک نگاه است و بس

جهان کوچة سبز پیوندهاست
بهشت خدا پشت لبخندهاست

تو سرسبزی روزگارمنی
در این سال قطبی بهارمنی

کنارم بمان ای تسلای من!
که بی اعتبار است فردای من

به جان تو کز هردو عالم سری
تو ازهرکه من داشتم بهتری

به سوزانیِ تیرِ آهت قسم
به ارد‌یبهشت نگاهت قسم

به لرزی که در جانم انداختی
بر ارکان ایمانم انداختی

کجا پای از این ورطه پس می‌کشم
برای تو دارم نفس می‌کشم

بزن زخمه برساز دلتنگی‌ام
که من تشنة جام یکرنگی‌ام

به فکرم نباشی هدر می‌شوم
رهایم کنی در به در می‌شوم

اگر باده‌ خوارم حریفم تویی
اگر شعر دارم ردیفم تویی

به مولا قسم هرچه گویم، کم است
دهانم پر از "دوستت دارم" است
شاعر: محمد علی جوشایی

منبع:پاتوق بچه شیعه ها