من....شب.... سکوت....دلم....

دوباره دل به جاده ی خیال کودکانه ام می سپارم امشب...
بار دیگر خاطرات کهنه ام را زیرورو می کنم
شاید که پیدا شود...
دلم را می گویم...
آخر, دیرزمانی ست گم کرده ام اورا...
باید دور شوم از اینجا

نترس!!!
جای دوری نمی روم
همین حوالی ام... 

حوالی دلتنگی !!!
آخر نمیدانی که غرق شده ام در س ک و ت ی مبهم...
دلـــــــــم...
دلم تنگ شده برای سادگی های کودکانه..............شیطنت های بچگی....
برای خودم ...
یک فنجان آرامــــــــــــــــــش میخواهم با طعم آسمان...
یک بسته آبنبات... با طعم خنده های کودکانه
آخرین بار چیزی به من گفت...
دلم را می گویم...
چ بود یادم آمد..

گفت:مرا به خاطرت نگه دار.....