نذر کرده ام...

نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
مهدی اخون ثالث 

----------------------------------------------

شعر خیلی زیبایی بود ب نظرم...

خدارو شکر امروز امتحاناتم تموم شدن...

چقد کار دارم ک باید انجامشون بدم...

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم اشف کل مریض(خیلی قدر سلامتیتونو بدونید)

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

التماس دعا