انتظار

مسعود داستار

دریای خروشان و پرتلاطم انتظار، همراهانی را می‌طلبد که در کشاکش موج‌های سهمگین، با اراده‌ای پولادین و با تدبیری صحیح، سینة خویش را در مقابل هجمه‌های شبهات، سپر کنند و با تمسک به سکینة درونی، سکون و صلابت را بر اندام خویش، طنین اندازند؛ آن‌سان که قبل از مواجهه با تیر‌هایی زهرآلود، نوش‌داروی حیات جاودانگی را چونان خضر نبی علیه السلام از چشمة آب حیات، نوشیده باشند.

آنان کسانی‌اند که اکسیر تحول مسّ وجود به طلای معرفت و شهود را یافته‌اند و جان خویش را به آن آراسته‌اند.

لیک، در این وادی، بلا کشیدن، گام نخستین است؛ چرا که بسا چشمه‌ها و آب‌هایی که جلوه‌گری می‌کنند، اما آن‌گاه که روح تشنه را به سرایشان برسانی، آنان را سرابی عطش‌افزا می‌یابی؛ و از طرفی در این مسیر، راه‌زنانی به کمین نشسته‌اند و درّ نهانی را نشانه رفته‌اند.

ای انسان زیبا طلبِ حقیقت‌مدار! اگر غبار مشوش کنندة قلب و عقلت را بزدایی، با فطرت منجی‌طلب هم‌نوا خواهی شد و طنین این نوا را در تمامی مکاتب، به گوش جان، خواهی شنفت؛ نوایِ طلبِ آن دل‌آرامی که اگرچه هر کس او را به نامی می‌‌خواند، لیک، حقیقت وجودی‌اش، یگانه عصارة انبیا و اولیاء است؛ همان که به یُمن وجودش، ما سوی الله روزی خورند و نعمت حیات یافته‌اند.

چه زیبا مسیر را یافته‌ای؛ راهی که قلبت، خواهان معرفت آن است و چشمت، نظاره‌گر انتهای آن. پس بشارت باد تو را؛ ای منتظر! ای دریای خروشان انتظار!