آمد آمد با دلجویی...

 

آمد ...آمد،با دلجویی ... 

گفتا با من ..

تنها منشین ... 

برخیز و ببین ... 

گلهای خندان صحرایی را ... 

از صحرا دریاب این زیبایی را ...
با گوشه گرفتن، درمان نشود غم !
برخیز و به پاکن، شوری تو به عالم !
تو که عزلت گزیده ای !

غم دنیا چشیده ای !
ز طبیعت چه دیده ای تو ...!؟
تو که غمگین نشسته ای ! 

زجهان دل گسسته ای ! 

به چه مقصد رسیده ای تو...!؟ 

زین همه طراوت از چه رو نهان کنی ؟
شکوه تا به کی ز جور این وآن کنی ؟
دل غمین به گوشه ای چرا نشسته ای ؟ 
جان من مگر تو عمر جاودان کنی؟
تا کی تو چنین باشی  

عمری دل غمین باشی
گل گشته چمن 
بهتر   

یا گوشه نشین باشی
تا کی باید باشی  افسرده در بند دنیا  

خندان رو شو چون گل تا بینی لبخند دنیا ........ 

آمد ...آمد،با دلجویی ... 

گفتا با من تنها منشین
برخیز و ببین گلهای خندان صحرایی را
از صحرا دریاب  این زیبایی را......