تولدی دیگر...!

     این عکس مربوط ب دیروز میباشد(خوجگله نه)

      

نمیدانم پس از مرگم چ خواهد شد ...  

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چ خواهد ساخت ...   

ولی بسیار مشتاقم ...  

ک از خاک گلویم سوتکی سازد ...  

گلوم سوتکی باشد ب دست کودکی گستاخ  و بازیگوش ...  

تا ک پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد ....  

و سراب خفتگان خفته را  آشفته تر سازد ...  

تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را ...  

اینم از کیک تولدم (اون پاپیون ته کیک مال خودمه ها گفته باشم) 

 

خطاب ب خودم: 

روزی ک تو آمدی ب دنیا عریان 

جمعی ب تو خندان و تو بودی گریان 

کاری بکن ای دوست ک وقت مردن 

جمعی ب تو گریان و تو باشی خندان  

....................................................... 

............................................... 

........................................................ 

سلام 

خب بالاخره روز تولد بیست و چن سالگی منم فرا رسید 

این مدت خیلی زود گذش برام   

اتفاقات زیادی رو پشت سر گذاشتم تا انقدی شدم  

مخصوصا این چن سال اخیر بسیار جالبناک بوده است 

و زندگی منو ب طرق مختلف سورپرایز خودش نوموده 

با اشخاص زیادی آشنا شدم ک بضیاشون نقش ب سزایی در زندگی من داشتن 

و تاثیرات فوق العاده ای روی من گذاشته اند 

دست گلشون درد نکنه 

ایشالا تو شادیاشون بجبرانم    

از پشت همین تریبون از پدرو مادرم و دیگر عزیزانم ک منو تا الان تحمل کردن کمال تشکر را دارم و امیدوارم بتونم بعد این بسیار بهتر از دیروزب زندگی خود ادامه داده وخدای ناکرده موجبات اذیت و آزارشان را فراهم ننومایم! 

از خدای عزیز و مهربونم سپاسگزارم و بسیار شاکرش میباشم ازینکه فرصت دوباره ای برای زندگی ب من داد تا بتونم با توکل و شناخت هر چ بیشتر ب خودش و امام زمان ادامه ی زندگی بدم  

تولدم مبارک.... 

     

اینم هدیه ی افسانه ی عزیزمه ب من 

دست گلش درد نکنه 

 

این کیکرو هم سمیه ی عزیزم (قاف قربت)برام خریده 

ولی  خیلی زرنگتر ازین حرفاست ک بزاره من ی تیکه ازش بخورم 

ملومه ک چقدم شکمو هست(کیکرو میگما)