این دعا در مورد فرج امام عصر (عج) است و دعا کردن برای آن بزرگوار بدین دلیل است که خداوند زودتر امر فرج آن حضرت (عج) را اصلاح کند
و فرج حضرت را تقدیر کند و دولت کریمه ی آن بزرگوار را بر پا کند.
امام رضا (ع) فرموده است که این دعا را در قنوت نماز در روزهای جمعه بخوانید.
متن این دعا اینگونه است :
با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته می شود و این، مژده ای است برای ما که چیزی به
کلیّت روشنی نمانده است. چیزی نمانده به سرزدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.
از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار می نشیند.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
در شادى به روى مردم دنیا واشد
مولد غنچه شد و فصل اقاقى ها شد
ماه زیباى مدینه تو دل تاریکیا
کودکى، لاله رخى، میوه هفت آسمونا
کودکى با همه خصلت مردان خدا
پسر پاک نقى هَدِیّه خوب خدا
یا حسن عید تو امروزِ وُ دل عیدى مى خواد
عیدیمون باشه همین که آقامون مهدى بیاد
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
این عکس دقیقا منو یاد بچگیام میندازه
به دنبال قشنگ ترین واژه ها و کلمات میگردم
اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند
فقط میگویم ” دوستت دارم پدر ”
به سلامتی مادر بخاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته…
::
::
به سلامتیه همه مامانایی که هر وقت صداشون می کنیم میگن : جانم !
و هر وقت صدامون میکنن ، میگیم: چیه ؟ ها . . . ؟!
::
::
به سلامتی اونی که وقتی از مدرسه می اومدم خونه ، میگفت از صبح تا حالا برات ۱۰۰۰ تا صلوات فرستادم تا امتحان تو ۲۰ بشی . . .
♥مادر ♥
مادر تو غزل زیبای محبت و ایثاریدوستت دارم
و نام تو را با چشمه ها و رودها زمزمه میکنم . . .
یولین گوزتله نگارین چک انتظارگلر
فرج دعاسین اوخی وقتی چاتسایارگلر
بوانتظارفرج بئیر بویوک عبادت دور
بویول گوزتلمگه ائیله افتخـارگلر
اینان شمادته قویمازغیورشیعه لرین
سواردل دل اولوب الده ذوالفقارگلر
قورارحکومت عدل علی نی عالمده
ائدر عدالتیله صلحی برقـــرار گلر
آقام ظهورائلینده جهان اولارگلشن
قیش اولسادا دولانوب ائیل اولار بهارگلر
جناب فاطمه قبرین گورنمیوب شیعه
بالاسی گلسه تاپوب ائیلر آشکــارگلر
قانین آلار ئوزی مظلوم کربلانین آقا
اوگلسه شیعیه قدرتله اقتـــدارگلر
گورنمورخ یوزین اما بئزی گورور مولا
گورنده اوندا کی یوخدور بئیره هاوارگلر
بئیزه وظیفه بودور حق دئیوب دوزوب دایاناق
ائدنده پرده نی الله ئوزی کنـارگلر
خلاصه ایله سوزی (اشرفی)بوبیتیله
داریخما شیعه اگروقتی چاتسایـــارگلر
باز امشب دل من غرقِ گله شد
بی تاب و بی رمق بی حوصله شد
دردا که دوری دردا!
ای آرزوی فردا تو بیا تو بیا
نداری خبر ز حالِ من نداری
که دل به جاده میسپاری
سحر ندارد این شبِ تار
مرا به خاطرت نگه دار
هیچ مردی به خواستگاری نمیرود تا همسرش را تیره بخت کند وهیج دختری پیشنهاد ازدواج را نمی پذیرد تا مردی را نا امید سازد اما چقدراز ازدواجها به خوشبختی می انجامد وچقدر زندگی در زیر یک سقف برای زوجها شادی وموفقیت به ارمغان می آورد؟
هم زن و هم مرد به اختیار و اشتیاق و امیدوار و با نشاط ، پیمودن جاده زندگی را دست در دست هم آغازمی کنند و دلشان می خواهد همراه و همدوش یکدیگر تا پایان راه در کنار هم باشند اما در بسیاری از موارد اندکی از راه نرفته اند که تردید دلهای امیدوارشان را می لرزاند و فاصله خود را با زندگی ایده آل وشاد ذهنشان بسیار می بینند.
ادامه مطلب ...چای کوهی که به آن توکلیجه نیز می گویند ،
از تیره ی گیاهان معطر و آرامش بخش اعصاب است.
گل این گیاه که به صورت سنبله ای از گل های ریز صورتی
مایل به سرخ رنگ است، در میان کاسبرگ هایی با رنگ سبز روشن نقره ای و پشمالو قرار دارد.
از این رو در زبان آذری به آن توکلیجه یا پشمالو گفته می شود.
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
به ناگهانیِ یک لحظه عبور سپید
خیال می کنم آن تک سوار می گذرد
کسی که آمدنی بود و هست، می آید
بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد
نشسته ایم به راهی که از بهشت امید
نسیم رحمت پروردگار می گذرد
به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم
دو باره زیستنم زین قرار می گذرد
همان حکایت خضر است و چشمه ظلمات
شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد
شبت همیشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار می گذر د
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاک دامن تر زاو موجود نیست
میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع) گرامی با د
ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد
شب میلاد احمد(ص) با پور حیدر آمد
همه شادی نمایید که میلاد نبی شد
جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد . . .
زیبایییِ تو | |
لنگریستــ |
خورشیدی که | ||
از سپیدهدمِ همه ستارهگان | ||
بینیازم میکند. |
ادامه مطلب ...
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم ، عاشق توام …
خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست ، لحن بعضی ها زمستونیه !
.
.
.
دارد برف می آید …
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند !
.
.
.
آدم برفی هم که باشی دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد …
دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند ، تا آرامت کند …
مهم نیست آب شدن ، نیست شدن …
مهم آن آرامش است حتی برای چند لحظه …
مردان در سکوت پیر میشوند و در خاموشی اشک میریزند ...
پیاده رو ها را آنقدر میروند تا گم شوند ...
(واقعا؟؟؟!!)
اگر بخواهی شبیه کسی دیگر زندگی کنی، پس چه کسی زندگی مربوط به تو را تجربه خواهد کرد؟
وقتی زندگی و حیات خودت را به پای دیگران میریزی و از سهم خودت از زندگی میگذری، به زندگی دیگران اضافه نمیکنی، بلکه یک سهم از زندگی را در این دنیا از بین میبری! سهم مربوط به خودت را!
اندیشههای ابریشمی
در فصل برفریزان
میتوانی دوباره آغاز کنی
دیرتر از دیگری عبور و زودتر از خود گذری
لحظهها از هر سو پر از عبور مهر
و نگاهی که پی یار آشناست
باری دگر شروعی را به طلوع بنشین
هزار سپیده چشم به راه دوست
که آمدنش را عطر محبت خبر کند و بس...
به آمدن و ماندن او دل بسپار
که یار... یکباره مثل جرعه خشک در گلوی زمانه، گم میشود
کجای غرور خویش ایستادهای، که دوست بیتو است؟
حضور خوب تو در خلأ!
رشد عشق، بزرگی احساس!
رفتن را به باد بسپار، اگر به راستی... تنهایی!
به رسیدن، دل سپردن، گاه باختن... گاه بردن
به دوردست کمتر... به دوست بیشتر نگر
بعضی وقتها از یاد میروند چطور خواستنها
از یاد میروند ساده گفتنها، خوب دیدنها
بعضی وقتها... نترس، از خود بپرس
آیا من همه توانم را برای خوب بودن... نشان دادم؟
کمک کردم که نیکی را دوست برون ریزد؟
نترس، از خود بپرس
به دور تنهایی گشتن بهتر یا کمی بیش از همیشه، از خود گذشتن
چه عار دارد بگذاری او کمی از تو دلگیر باشد؟
شکوه کند، مهربان نباشد...!
همه حرفها در لبش... اما سکوت کند
چه عار دارد... دوست ناز کند، سرکشی به کوچه دلش
ناز کشی... مهربان باشی و برگ به برگ
در هر لحظه، این روزهای برفریزان
پیدا شوی، شروعی دوباره، با نگاهی
که دوست تشنه، ماهی دریای مهرت شود...
ماهرانه نه بگویی، خردمندانه طلب کنی
عمیقتر باشی، از صمیم قلب بگویی... فقط او مهم است
بداند شکل احساس تو، احترام است و همدلی
بداند، که میخواهی از معنای تلخ دلهره عبور کند
یکدم پرحوصلهتر، حضوری پررنگتر
به دنبال سایبانی از عشق، تا نفسی در کنارت تازه کند...
آناهیتا مافی-مجله موفقیت
روزگاری پیرمردی انواع حیوانات را نگهداری میکرد. نوه او، شیفته دو پلنگی بود که با هم در یک قفس زندگی میکردند. این دو پلنگ خلقوخوی متفاوتی داشتند. یکی از آنها آرام و سربهزیر و دیگری پرخاشگر و غیرقابل پیشبینی بود.
پسرک از پدربزرگ پرسید: "این دو تا با هم دعوا هم میکنند؟"
پیرمرد در جواب گفت: "گاهی".
- خُب، در این جنگ و دعوا کدامشان برنده میشوند؟
- بستگی دارد به اینکه من به کدامشان بیشتر غذا بدهم.
توانایی غلبه بر احساسات هم بستگی به این دارد که خودت تا چه میزان همان احساسات بهخصوص را تغذیه کنی و اینکه حواست را چقدر روی چیزی که از آن وحشت داری، خشمگین یا غصهدار هستی متمرکز کنی. اما مساله فراتر از آن است، کسی که خوب حواسش جمع باشد، حسابی از خلقوخوی خود خبر دارد و فوری متوجه دلیل دلخوری، عصبانیت و غصهاش میشود. بههرحال اگر میخواهی تکنیکهای غلبه بر احساسات نابجا را یاد بگیری، به موارد زیر توجه کن و آنها را در زندگی بهکار ببر:
1- با توجه به آخر و عاقبت کار، عواطف خودت را کنترل کن
احساسات آنی و شدید، باعث میشود آینده و عاقبت کار را نبینی. درواقع وقتی به نقطه جوش میرسی، حتی فراموش میکنی که آیندهای هم وجود خواهد داشت. به حال و روز کارمندی که از شدت خشم و غضب بستنی قیفیاش را روی صورت رییسش پرتاب کرد توجه کن، همین ندانمکاری باعث شد آیندهاش تباه شود.
مواقع زیادی پیش آمده که بهطور ناگهانی حرفی زدی، یا عملی انجام دادی که بعدا پشیمان شدی. بیشتر مواقع، تو اجازه میدهی که احساسات بر تو غلبه کند. زمانی که عصبانی میشوی، یک لحظه پیش خودت فکر کن: "فردا که حالم جا آمد، چطور توی صورت این فرد نگاه کنم؟"
اگر هم در موردی بیش از حد ذوقزده و یا مضطرب شدی، باز از خودت بپرس: "حال و هوای من فردا چگونه خواهد بود؟" وقتی برگردی و آینده را ببینی، بهتر متوجه میشوی و همین امر موجب آرامش تو میشود.
2- خودت را بیشتر بشناس
سعی کن بیشتر نظارهگر حرکات و اعمال خودت باشی. اولین گام مهم در زمینه کنترل احساسات این است که بدانی چه موقع احساساتی میشوی و چرا؟
اگر متوجه شدی که بیدلیل از کوره در رفتی، حتما دلیلی داشته و آن را برای خودت تفسیر کن. کنترل احساسات، به این معنا نیست که وانمود کنی، خبری نشده است و تو آرام هستی! اگر احساس غم، غصه، عصبانیت، حسادت، افسردگی، حرص و... میکنی، دقیقا به خودت برچسب اینکه چگونه به این حال و روز افتادی را بزن و در ذهنت دنبال چون و چرا بگرد. میتوانی به خودت بگویی: "بسیار خب، اصلا از این حس و حال و هوایی که در من ایجاد شده خوشم نمیآید، ولی چه کنم که حالا خیلی حسودیم شده است" تو حاضر شدی به عیبت اقرار کنی، و این خود گامی مثبت است.
گام بعدی این است: دلیل اینکه این حال و هوا در تو ایجاد شده را شناسایی کنی. باز به خودت میگویی: "از اقرارش متنفرم، اما احساس حسادت میکنم چون همیشه سر کار از دوستم تعریف میکنند ولی من چنین شانسی ندارم".
همین که با خودت روراست هستی و توانستی چنین موردی را اقرار کنی، یک گام به موفقیت نزدیک شدهای و به فکر چاره میافتی.
3- فوری حال و هوایت را تغییر بده
ممکن است خیال کنی که احساساتی شدن همینجوری پیش میآید، و بهترین کار این است که صبر کنی تا خودش برطرف شود، اما به اینصورت هم نیست. گاهی خلقوخوی ناسالم بر اثر تکرار، ملکه تو میشود و بهصورت اعتیاد مخرب درمیآید. پس باید سعی کنی در هر لحظه احساسات و عواطف خود را مدیریت کنی، به عنوان مثال لحظهای که از کوره درمیروی، فقط کافی است به عکس عصبانیت، یعنی آرامش فکر کنی، زمانی که این کار را انجام میدهی از میزان خشم و غضب تو کاسته میشود و تکرار آن موجب میشود که فرمان احساسات خودت را در دست بگیری.
مساله مهم دیگر این است که دست به کاری متفاوت بزنی. اجازه نده با جریان خلقوخویت پیش بروی. وقتی حوصلهات سر رفته، تماشای فیلم تلویزیونی بهدرد نخور، حال و هوای بد تو را تشدید میکند. فوری تلویزیون را خاموش کن و به کاری دیگر مشغول شو. پیادهروی، تلفن به دوست، مطالعه، نقاشی و... اگر احساس میکنی خدا به تو محل نمیگذارد، فوری تغییر ذهنیت بده و سه مورد را که از بابت آنها خیلی شاکر هستی، به ذهنت بیاور. اگر در موردی مضطرب هستی، تجسم کن که آن موردی که موجب اضطراب تو شده رخ داده و دقیقا همانجوری هم که دلت میخواسته شده است.
4- حواست باشد که دیگران در مقابل احساسات خود، چگونه رفتار میکنند.
تو میتوانی از دیگران خیلی چیزها یاد بگیری. البته منظورم افرادی باصلاحیت و مثبتنگر هستند. افراد ماهر در برابر خلقوخوی خود چگونه عکسالعمل نشان میدهند؟ حتی میتوانی بپرسی: "تو چطور در برابر این آدم، آنقدر عالی خونسردیات را حفظ کردی؟" جواب آنها واقعا میتواند زندگیات را متحول کند.
5- فیزیولوژیات را تغییر بده
عدهای خیال میکنند عامل عمده احساسات فقط در ذهن و سر است، در صورتیکه تمام احساسات، عکسالعملی فیزیکی دارند. در هنگام عصبانیت، قلب تندتر میزند و فشار خون بالا میرود، به این خاطر است که افراد تندخو، مبتلا به بیماریهای قلبی هستند. اضطراب هم تغییرات زیادی در بدن ایجاد میکند. افسردگی هم باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن میشود. بنابراین بخشی از تغییر و تحول در حالات احساسی، مستقیما با تغییرات جسمانی همراه است. این تغییرات جسمانی، روی تنفس هم تاثیر میگذارد. عصبانیت و اضطراب باعث تنفس سطحی و سریع و بریده میشود. برای غلبه بر عصبانیت روش زیر را بهکار ببر:
- 5 ثانیه نفس را در سینه حبس کن، دوباره نفس بکش.
- آهسته نفس بکش و حواست را روی دیافراگم متمرکز کن تا ریههایت از هوا پر شود.
- سپس به آهستگی عمل بازدم را انجام بده و مجسم کن که با هر عمل بازدم، آرامش را در سراسر بدنت پخش میکنی.
- چندین مرتبه این کار را ادامه بده. یادت باشد که عمل بازدم، تو را به آرامش میرساند.
6- در زندگیات فضای خالی ایجاد کن. هر موجودی نیازمند است. اگر نیازها برآورده نشود، موجب رنج و عذاب میشود. خودت هم به نیازهای اولیه مانند غذا، خواب، سرپناه و آب نیازمند هستی، و اگر نیازهایت برآورده نشوند، حالوهوای بدی پیدا میکنی.
برای داشتن حالوهوای مثبت و خوب به موارد زیر نیاز داری.
1- احساس امنیت کنی و در جامعه خودت در امن و امان باشی.
2- بهطور مرتب مورد توجه قرار بگیری یا اینکه به دیگران توجه کنی.
3- احساس کنی عضوی از جامعه هستی.
4- یک نوع احساس کنترل و غلبه بر زندگی داشته باشی.
5- از دوستی، تفریح، محبت و صمیمی شدن با افراد بهخصوصی لذت ببری.
6- احساس مطمئن بودن داشته باشی.
وقتی نیازهای بالا تامین شود، احساس میکنی در زندگی هدف داری. در غیر اینصورت احساس پوچی در زندگی به تو دست میدهد که باعث رشد مشکلات روحی و احساسی میشود.
شناخت نیازهای ضروری، موجب حس تعادل در رفتار و کردار میشود، و مدیریت احساس را به دنبال خواهد داشت.
موفقیت شماره249
وقت برای موفقیت نداشته باشید
در جایی، جمله باشکوهی از شخصی را میخواندم با این مضمون که: موفقیت، تقدیم به کسانی میشود که اصلا برای آن وقت ندارند. جمله، در قدم اول، کمی سخت است؛ اما وقتی که بیشتر به آن فکر میکنید، میبینید که اتفاقا نکته بسیار باشکوهی را عرضه میکند. موفقیت، یک محصول جانبی است؛ نه یک محصول اصلی. البته شاید عدهای با این جمله من موافق نباشند، اما به هر حال، این جمله نیز برای خودش مستنداتی دارد.
ما کار و زندگی نمیکنیم تا موفق شویم؛ بلکه موفقیت وقتی سراغمان میآید که اینقدر سرمان گرم کار و زندگی است که اصلا وقت نمیکنیم به آن فکر کنیم؛ حتی گاهی وقت نمیکنیم سرمان را بالا بیاوریم و تماشایش کنیم. بسیاری از چهرههای موفق، اصلا موفقیت خودشان را درک نمیکنند. آنها همینطور سرشان را پایین انداخته و سخت گرم کارند تا اینکه به خاطر خوب کار کردن و خوب زندگی کردن، دیگران به یادشان میآورند که انسانهای موفقی هستند.
در قرن گذشته، سه ورزشکار را به عنوان ورزشکاران قرن انتخاب کردند؛ پله، محمدعلی کلی و مایکل جردن. مایکل جردن، ستاره تکرارنشدنی بسکتبال دنیاست. درآمد فوقالعادهای هم داشته و دارد.. روزی درباره درآمدی که سالانه دارد، از او پرسیدند که اصلا فکر میکردی که اینقدر درآمد داشته باشی و به چنین جایگاهی برسی؟ او هم جواب میدهد که «هیچ وقت فکرش را نمیکردم به اینجا برسم. فقط به خوب بودن فکر میکردم و اینکه چطور میتوانم خوبتر باشم. همین عادت، رفته رفته برایم شانسهای زیادی را به وجود آورد.» جردن، تنها به خوب بودن و خوبتر بودن فکر میکرد و همین امر، باعث شد تا شانس، در خانه او را به صدا دربیاورد. و این شانسها، رفتهرفته بیشتر و بیشتر شدند و از او، یکی از سه ورزشکار بزرگ قرن را ساخت. به عبارت دیگر، او سرش اینقدر گرم کار شده بود که اصلا به این فکر نمیکرد کجا برود که به موفقیت برسد. او به این فکر میکند که چه کار باید بکند که بهتر و بهتر باشد و در نتیجه، سختتر و سختتر تمرین میکرد.
اشانتیون سبک زندگیهای خاص
موفقیت، یک محصول جنبی و جانبی است. گاهی وقتها شما از فروشگاهی خرید میکنید و برای اینکه از شما تشکری کرده باشند، در کنارش یک هدیه کوچک یا اشانتیونی هم به شما میدهند. هدف اصلی شما، در واقع گرفتن این اشانتیون نبوده. پس چه بوده است؟ خرید همان کالای اصلی. این هدیه کوچک یا اشانتیون، در واقع نتیجه و حاشیه خرید اصلی شما بوده است. موفقیت هم، نتیجه و حاشیه اتفاق و امری اصلی و اصیل است که ما نام زندگی و کار را برایش انتخاب میکنیم.
دقیقا به همین دلیل است که میگویند موفقیت، حاصل سبک زندگی است و یک اتفاق یکدفعهای و ناگهانی نیست. شما سبک زندگی خاصی را انتخاب میکنید و پس از مدت مدیدی که به آن پایدار ماندید، موفقیت آشکار میشود. بلاشک بیل گیتس، لیونل مسی، استیو جابز، مایکل جردن و...، در ابتدا که کارشان را شروع کردند، اصلا تصورش را هم نمیکردند که به این جایگاههای بزرگ برسند. آنها سخت گرم کارشان بودند و ایدههایی که داشتند و بعد سر و کله شانسها، یکییکی پیدا شد.
اگر دقت کرده باشید، بیشتر آموزههای استادان موفقیت، مربوط به اصلاح سبک زندگی است. چون تا زندگی شما اصلاح نشود، موفقیتی هم پدیدار نخواهد شد. اینکه صبح چه ساعتی از خواب بیدار شوید، چگونه کار کنید، با دیگران چطور برخورد کنید و...
شاید اگر تعریف سادهتری از موفقی را ارایه کنیم، مشکلات این مساله سادهتر شود: موفقیت، بودن و حضور یک چیز یا مکان یا موجود یا هر چیز دیگری که مشخص باشد، نیست. موفقیت، خلأ و نبودن است؛ خلأ و نبودن تنبلی و سهلانگاری و امروز و فردا کردن و تمرکز نداشتن و ساده گرفتن و... این عادتها اگر نباشند، شما موفق خواهید بود؛ حتی اگر کاری ساده و پیش پا افتاده هم داشته باشید، در آن پیش خواهید رفت. اگر سبک زندگیتان را جوری نقاشی کنید که این رنگهای زننده از آن پاک شوند، این یعنی موفقیت؛ یعنی کامروایی.
وقتی قصدش را نداریم؛ ولی میشود
دوست دارم این بحث را دوباره ادامه دهم و به نکتههای دیگری هم اشاره کنم. گاهی وقتها برای شما پیش آمده که میخواهید کاری را انجام بدهید و این کار، کاری شاخص و ماندگار شود. بعد به سختی تلاش میکنید و تمام باید و نبایدها را رعایت میکنید، اما محصول این کار، نه به دل شما مینشیند، نه موفقیتی و ماندگاری و تحسینی برایتان به ارمغان میآورد. اما گاهی وقتها هم اصلا قصد هیچ خودنمایی و ابراز وجودی را ندارید و تنها در فکر انجام کار هستید، ولی بدون اینکه بدانید و بخواهید، این کار شما مورد توجه قرار میگیرد و تحسینها و تشویقهایی را به سوی شما جاری میکند.
برای خود من، این اتفاق بارها افتاده است. قصد داشتهام مقالهای را بنویسم و این مقاله مورد توجه قرار بگیرد و همه کارهای ممکن را هم انجام دادهام، اما محصول کار، مورد توجه قرار نگرفته است. گاهی هم برعکس شده است. یک بار، برای تهیه گزارش از یک خانواده ایدزی، به یکی از شهرکهای اطراف تهران رفتم. حضور در این خانواده، برای من الهامبخش و تاثیرگذار بود. مخصوصا که دختر بسیار شیرینزبانی هم داشتند که نمیدانستند این دختر، ویروس اچآیوی دارد یا نه. از آنجایی هم که وابستگی بسیار شدیدی به این کودک پیدا کرده بودند، از نظر عاطفی هم نمیتوانستند او را برای آزمایش ببرند. چرا؟ اگر جواب آزمایش مثبت میشد، آنها باید چه کار میکردند با یک دنیا وابستگی و عشق به این دختر دوستداشتنی؟ در برزخی مانده بودند که نگو و نپرس. من، پنجشنبه شب، برای دیدار و تهیه گزارش از این خانواده به محل زندگیشان رفتم. جمعه، نتوانستم این گزارش را تنظیم کنم. شنبه، در محل کارم، و با سیستمی که به خوبی کار نمیکرد، و در حالی که تحت فشار زمان تحویل مطلب برای کار شدن آن بودم، در کمتر از دو ساعت این گزارش را نوشتم. در هنگام نوشتن گزارش، تنها به دو چیز فکر میکردم: به موقع رسیدن گزارش برای ویراستاری و صفحهآرایی و رهایی از غرغرهای سردبیری و ابراز احساساتی که از این گزارش دستگیرم شده بود. گزارش را نوشتم و کار شد و رفت پی کارش. چند نفر بعد از چاپ گزارش، تشکر خودشان را از این بابت به گوش سردبیری رساندند. تعجب خودشان را هم رسانده بودند که چطور یک خبرنگار، اینقدر توانسته به این خانواده نزدیک شود که با آنها میوه بخورد و چاقو دست مرد خانواده را ببرد و از این ماجرا، خبرنگار مورد نظر اصلا واهمهای هم نداشته باشد و... این گزارش، بعدها جایزه اول گزارشنویسی یک رقابت رسانهای را هم به خودش اختصاص داد؛ یک سکه هم گرفتم و نوش جان کردم. شاید اینها، برای این گزارشنویس و گزارش، موفقیت باشد. اما نکته اینجاست که در آن لحظه اصلا وقت نداشتم که به موفقیت و خودنمایی و... فکر کنم. فقط دنبال انجام دادن به موقع کار بودم و همین.
حتم دارم که برای شما هم از این دست اتفاقها زیاد افتاده است، نه؟ پس اگر برای شما هم چنین شده است، به پاراگراف بعدی بیایید.
اصیل باشید و واقعی؛ کلید همین است
یک عارف هندی، جمله باشکوهی دارد که «اصیل بودن نهایت زیبایی است. اصیل بودن یعنی واقعی بودن.» گاهی وقتها، شما واقعا عصبانی میشوید و واقعا از کوره درمیروید. شاید بعدش، پشیمان شوید و عذرخواهی هم کنید و پیش خودتان تصور کنید که کار عجیب و غریبی انجام دادهاید. اما تصویر یک عصبانیت واقعی، تصویر جذابی است؛ تصویر زیبایی است. البته بحث من، یک بحث اخلاقی نیست. یعنی نمیخواهم بگویم از نظر اخلاقی چنین کاری خوب است؛ تنها میخواهم بگویم که واقعی بودن اتفاقات، از دلایل زیبایی آنهاست.
اصلا بگذارید مثال سادهتری بزنم تا دچار دردسر نشویم. به خندههای واقعی و خندههای مصنوعی فکر کنید. گاهی وقتها یک نفر، چنان از اتفاق یا لطیفهای تاثیر میپذیرد که به مدت چند دقیقه و مستمر و با صدای بلند، قهقهه سر میدهد. تماشای این صحنه، بسیار جالب است. چون دارد یک اتفاق واقعی میافتد. اما گاهی وقتها هم یک نفر همینجوری میخواهد بخندد تا مثلا نشان بدهد چقدر شاد است. تماشای این صحنه، واقعا رقتانگیز است.
در جامعه، افراد مختلفی با شخصیتهای مختلفی وجود دارند. جدی، شوخ، مهربان، عبوس، زودجوش، سفت و محکم و... قرار نیست همه، انسانهای خندانی باشند. قرار هم نیست همه، انسانهایی جدی باشند. بالاخره تاریخچه فرهنگی، اجتماعی، تاریخی شخصی هر کسی، با دیگری متفاوت است. یک نفر، پدرش نظامی بوده و بچههایش را جدی و محکم بار آورده. یک نفر دیگر هم شغلش ایجاب میکرده که شاد و خندان باشد، به همین دلیل بچههایش چنین شدهاند.
اصلا جامعه، با همین رنگارنگیاش زیباست. چرا طبیعت را دوست داریم؟ چون متنوع است؛ اما در همین تنوع داشتن خودش هم، واقعی است. کویر، هیچ وقت نمیگوید من چرا کویرم، او به کویر بودن خودش آگاهی دارد و در این امر، واقعی است و یکدست و یکپارچه. جنگل و رود و رعد و دریا و طوفان و نسیم و... هم همینطور. جامعه نیز چنین است. تنوع دارد؛ ولی در صورتی زیباست که این تنوع، واقعی هم باشد؛ مصنوعی نباشد.
و این بحث را متصل میکنم به سه پاراگراف قبلی تا بدانید که چرا آن حرفها را زدم. انسان، اگر در زندگی خودش، اصیل باشد، اگر در کار خودش اصیل باشد، واقعی باشد، آن وقت است که موفقیت، نتیجه طبیعی و حاشیهای چنین اتفاق و امری هم خواهد بود. گاهی وقتها شما کاری را انجام میدهید و در انجام این کار، واقعی و اصیل هستید و هیچ تردیدی هم در آن ندارید؛ در این صورت شکوه موفقیت و اصیل بودن، در شما جاری خواهد بود. اگر میخواهید بدانید و بفهمید که چرا برخی از کارهای شما، در حالی که هیچ حسابی هم رویشان باز نکرده بودید، اینچنین در معرض توجه قرار میگیرند، باید به قاعده اصیل بودن و واقعی بودن برگردید. گره ماجرا، همینجاست که باز خواهد شد.
یادداشتهای پراکنده -عیسی محمدی-مجله موفقیت شماره249
سلامی دوباره بر دوستان عزیز، مهربون و دوسداشتنی خودم
خدارو شکر حال عمم بهتره و دکترا هم راضی بودن از عمل
بابت دعاهایی ک براش داشتید خییلی ممنونتونم(حتی شما دوست عزیز)
ایشالا ک همیشه سلامت و شاد باشید
سلام ب دوستای عزیز و مهربونم
ی چن وختیه عمم کسالتی براش پیش اومده
احتمالا تا آخر این هفته عملش میکنن
ممنون میشم موقه نیایشتون با خدا واسه عمه ی عزیز منم دعا کنید ک عملش با موفقیت انجام بشه ...
ممنون