یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

 

هی میکِشم گل مینویسم مادر من

وقت توسل می نویسم مادر من

 

من قصه های باورم را دوست دارم

من عاشقانه مادرم را دوست دارم

 

ای رحمت للعالمین خوانده تو را اُم

خورشیدی و دور سرت دریای انجم

 

ترکیب عشق و نور و احساس و حیایی

تو چلّه ی پیغمبر اهل حرایی

 

اول که عطر خاک و باران زد تو بودی

وقتی نسیم سیب می آمد تو بودی

 

آثار تو در جاده ی افلاک باقی ست

یک جلوه ات در قصه ی لولاک باقی ست

 

دست تو در روز قیامت بازِ باز است

دست تو در امر شفاعت بازِ باز است

 

ای ذکر تسبیح تو بعد از هر نمازم

ایاک نعبد های جاری در نمازم

 

ادامه مطلب ...

مادرم دوستت دارم...

مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت.

شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم.

مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.

ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.

تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است.

 مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم  

مادرم روزت مبارک...

   

برای مادری که بدون توجه به هیچ چیز فقط عاشقت است
قلب مادر آنچنان عمیق است که همیشه و در همه حال حس بخشش و گذشت در آن وجود دارد و زنده است.

 

 

برای مادری که بهترین دوستت است
مادری که فرزاندانش را صدا می زند و از آنها می خواهد که :
مراقب خودشان باشند.
و آنها به مادرشان می گویند :
مادر شما همیشه در کنار ما باش و
ما بدون تو نمی توانیم.
 

 

برای مادری که باعث شده اکنون بهترین باشی
چه کسی به من کمک کرد تا زمانی که زمین می خوردم از جایم بلند شوم ،
او برایم داستان خواند و
به زخم هایم بوسه زد
او مادرم بود.
 

 

 

برای مادری که در مسیر درست زندگی حمایتت می کند
راهنمایی ها و هدایت مادران در زندگی به مانند میراثی گرانبها برای تمامی نسل ها می باشد که باید به آن احترام گذاشت. 

عاشقانه تنهاست...

با تو رسیده ام به شبی ابدی آه

تو کوچه کوچه مرا بلدی
من بجز آبی نگاهت،آسمانی نمی شناسم
تا تو سرگرم روزگاری،از نفس بی تو می هراسم
رد شو از قاب لحظه هایم
دیده شو! عاشقانه تنهاست 

 رهسپارم به سویت اما جاده لبریز سوز سرماست
مرا ب
اور کنی یا نه
تویی پایان ویرانی چه غمگینانه
آزادی از آن عهدی که م
ی دانی
با تو رسیده ام به شبی ابدی آه
تو تار و پود مرا بلدی
آه نمی رود ز یادم
تمام خاطراتی که عاشقانه سر شد
من بجز آبی نگاهت،آسمان
ی نمی شناسم
تا تو سرگرم روزگاری، از نفس بی تو می هراسم
رد شو از قاب لحظه هایم .دیده شو عاشقانه تنهاست
رهسپارم به سوی
ت اما جاده لبریز سوز سرماست
مرا باور کنی یا نه، تویی پایان ویرانی چه غمگینانه آزادی از آن عهدی که می دانی 
.... 

چارتار...

واقعی ترین توصیف از ارزش دوستی

تصور می کنم این بهترین و واقعی ترین توصیفی ک تا کنون از دوست شنیدم... 

دوستان...... تو را دوست می دارند 

اما معشوق تو نیستند 

مراقب تو هستند 

اما از اقوام تو نیستند
آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند  

اما آنها بستگان خونی تو نیستند
آنها...... دوستان هستند
یک دوست واقعی 

همانند پدر سخت سرزنشت میکند
همانند مادر غم تو را می خورد
مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد
مثل یک برادر ادای تو را در می آورد
و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد 

کاش بتونم حداقل واسه یکی از دوستام اینجوری باشم و اسم دوستو بیخودی با خودم یدک نکشم...  

اندازه

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. 

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. 

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. 

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم . 

 یقین داشته باش ک ب اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم...  

آی آدما چه می کنید؟

کاشکی...

کاش بدانیم زندگی چقدر کوتاه است 

کاش از تک تک ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت ببریم 

کاش قدر امروز را بدانیم 

کاش همه را دوس بداریم همانطور ک میخواهیم مارا دوست بدارند 

و کاش قلبی را برای شکستن انتخاب نکنیم  

... 

 

کاش قدر فرصتهایی ک تو زندگی بهمون داده میشرو هم بدونیم  

اگه شما هم ازین کاش ها دارین بنویسین...

غربت...

مدینه! فاطمه ی تو هنوز هم تنهاست  

نشان غربتش از قبر بی نشان پیداست
پس از رسول بیان کن حکایت غم او 

 دلیل عمر کم و ازدیاد ماتم او
چه شد که گفت علی جان! شبانه دفنم کن  

شبانه غسل بده، مخفیانه دفنم کن
مدینه! کاش کسی بود وقت تدفینش  

کمک کند به علی از برای تسکینش 

 

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد  

سراغ باغ گلی را شبانه می گیرد
چه حکمت است که چون نام فاطمه آید  

برای گریه، دل من بهانه می گیرد 

 

تبیان مبلغین


...

سخنان علی علیه السلام بعد از خاک سپاری
پس از آنکه امیر مؤمنان علی علیه السلام از خاک سپاری فاطمه علیهاالسلام فارغ شد، اشکش جاری گردید و رو به طرف قبر پیامبر کرد و فرمود: «سلام برتو ای رسول خدا! سلامی از طرف خودم و دخترت که هم اکنون در جوارت آرمیده و به سرعت به تو ملحق شده است. ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله صبرم از فراق دختر برگزیده ات کم شده و طاقتم از دست رفته است، ولی پس از روبه رو شدن با فاجعه سترگ رحلت تو، هر مصیبتی به من برسد کوچک خواهد بود. … پیامبر خدا! امانتی که به من سپرده بودی، به تو برگردانده شد. اما اندوه من همیشگی است و شب هایم را با بیداری به سر می برم تا اینکه به تو بپیوندم».
برخورد شدید علی علیه السلام با اندیشه نبش قبر
زمانی که مردم مدینه از خاک سپاری زهرا علیهاالسلام آگاه شدند، صدای گریه شان بلند شد و همدیگر را سرزنش می کردند که: «پیامبر شما جز یک دختر در میانتان نگذاشت و هیچ یک در مراسم نماز و دفن او نبودید و قبر او را نمی شناسید». تعدادی از آنان گفتند: «چند تن از زنان با ایمان را بیاورید تا این قبرها را نبش کنیم و بر جنازه فاطمه نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم». علی علیه السلام از این تصمیم با خبر شد و با عصبانیت تمام، در حالی که چشمانش سرخ شده و رگ های گردنش نیز از عصبانیت پرخون گردیده بود، شمشیر به دست به قبرستان رفت و مردم را از نبش قبرها باز داشت.

...

مدینه در سوگ فاطمه علیهاالسلام
هنگامی که خبر وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه منتشر گردید، همگان ناله کنان به خانه علی علیه السلام آمدند و دسته دسته برای عرض تسلیت شرفیاب شدند. آن حضرت نشسته بود و حسن و حسین علیهماالسلام مقابل ایشان نشسته بودند و گریه می کردند؛ به طوری که مردم از گریه آن دو، اشکشان جاری می شد. زینب وام کلثوم نیز اشکشان خشک نمی شد. مردم منتظر بودند تا بر بدن پاک زهرا علیهاالسلام نماز بخوانند. در این وقت ابوذر بیرون آمد و گفت: «بیرون آوردن جسم فاطمه علیهاالسلام تا شب به تأخیر افتاد». با این خبر، مردم از آنجا پراکنده شدند.
غسل و دفن شبانه
زمانی که شب فرا رسید، امیر مؤمنان علی علیه السلام بنا به وصیت زهرا علیهاالسلام ، به کمک اسماء بنت عمیس، بدون آنکه پیراهن او را از تن بیرون آورد، فاطمه را غسل داد و او را داخل تابوت نهاد. حضرت سپس به امام حسن علیه السلام فرمود: «به ابوذر خبر بده بیاید». او ابوذر را خبر کرد و با هم فاطمه علیهاالسلام را تا محل نماز حمل کردند. تشییع شبانه زهرا علیهاالسلام با حضور امام حسن، امام حسین، سلمان، ابوذر، مقداد و چند نفر از یاران ویژه حضرت انجام گرفت. آنان بر جسم حضرت زهرا علیهاالسلام نماز خواندند و شبانه او را به خاک سپردند. حضرت علی علیه السلام اطراف قبر حضرت زهرا علیهاالسلام هفت قبر دیگر ساخت تا قبر فاطمه علیهاالسلام شناخته نشود. به روایتی نیز چهل قبر دیگر را آب پاشید که معلوم نشود کدام تازه است و بنا به روایت سوم، قبر زهرا علیهاالسلام را مسطّح و هموار نمود تا مشخص نباشد. 

اختلاف در محل قبر فاطمه علیهاالسلام
مزار شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام بر ما آشکار نیست. بعضی می گویند علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام را نزدیک قبور امامان بقیع دفن کرده است. بعضی هم معتقدند زهرا علیهاالسلام ، مابین قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و منبر آن حضرت به خاک سپرده شده است. برخی دیگر می گویند آن حضرت، در خانه خود دفن شده است. 

بالاترین سند مظلومیت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ، مخفی بودن قبر فاطمه علیهاالسلام است. سالانه، میلیون ها نفر مسلمان برای انجام اعمال حج به مکّه و مدینه سفر می کنند. آنها از خود می پرسند قبر فاطمه دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله کجاست و چرا زهرا علیهاالسلام وصیت نمود او را شبانه دفن کنند؟

...

حسن و حسین علیهماالسلام درکنار بدن مادر
زمانی که اسماء از شهادت فاطمه علیهاالسلام آگاه شد، سراسیمه از خانه بیرون آمد و حسن و حسین علیهماالسلام را در بیرون خانه ملاقات کرد. آنها سراغ مادر خویش را گرفتند، ولی جوابی دریافت نکردند. از این رو، با عجله داخل خانه شدند و مادر را رو به قبله در حال خواب دیدند. حسین علیه السلام مادر را تکانی داد و دریافت که او از دنیا رفته است. پس رو به برادر کرد و گفت: «برادر جان! خدا به تو در مصیبت مادرمان اجر دهد». در این لحظه حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت. گاهی او را می بوسید و گاهی می گفت:« مادرم! با من سخن بگو قبل از آنکه روح از بدنم بیرون رود». حسین علیه السلام نیز پاهای مادرش را می بوسید و می گفت: «مادرم! من پسرت حسین هستم، پیش از آنکه قلبم شکافته شود با من سخن بگو».
امیرمؤمنان و خبر شهادت زهرا علیهاالسلام
اسماء به حسن و حسین علیهماالسلام گفت: « نزد پدر بروید و وفات مادرتان را به او خبر دهید». حسن و حسین علیهماالسلام از خانه بیرون آمدند، در حالی که فریاد می زدند: «آه ای محمد صلی الله علیه و آله ، ای احمد! امروز مصیبت فقدان تو برای ما تازه شد ؛ چرا که مادرمان از دنیا رفت». آن دو وارد مسجد شدند و خبر شهادت مادر را به علی علیه السلام رساندند. امیر مؤمنان از شنیدن این خبر آن چنان متأثر شد، که بی هوش بر زمین افتاد و تا وقتی آبی به صورتش نزده بودند، در همان حال بود. سپس با ندایی جان سوز فرمود: «ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت دهم. تا زنده بودی مصیبتم را با تو تسلیت می دادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم».

ادامه مطلب ...

یاس کبود

ویژگی منحصر به فرد
فاطمه علیهاالسلام را همه می شناسند؛ حتی غیر مسلمانان نیز از او به قداست یاد می کنند. مهربانی، شجاعت، عصمت، دانش، تقوا و در یک کلام، فضلیت ها با نام فاطمه گره خورده است. فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خداست که در قرآن، مقام والایش بیان شده است، قلب و جان پیامبر صلی الله علیه و آله که تاریخ، سفارش های ایشان را به محبت او و فرزندانش ثبت کرده است. نام فاطمه علیهاالسلام ، با مظلومیت هم گره خورده است و سوم جمادی الثانی، سالروز شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، بهترین فرصت برای گره زدن دل های شیدا بر گوهرهای حُسن اوست.
آغاز مظلومیت
داغ فراق پیامبر صلی الله علیه و آله برای جهان اسلام و به ویژه خانواده ایشان مصیبت بزرگی بود، به ویژه آنکه این مصیبت بزرگ، آزارهای سختی را در پی داشت که در طول تاریخ، گریبانگیر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله شد. این مصیبت ها آن قدر کمرشکن بود که زهرا علیهاالسلام زبان به شکوه گشود: «پدرجان! تنها و حیران مانده ام. صدایم خاموش شده و پشتم شکسته است. زندگی ام مکدّر گردیده و دنیا بر من تاریک شده است». اشعاری هم که منسوب به ایشان است، عظمت مصیبت را می رساند که: «مصیبت هایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزهای روشن می ریخت، همه در سیاهی فرو رفته و شب می شدند».
گریه های زهرا علیهاالسلام
پنج نفر در دنیا به «بکّاء» یعنی بسیار گریه کننده معروف شده اند؛ آدم علیه السلام که در جدایی از بهشت می گریست. یعقوب علیه السلام که بر جدایی یوسف گریه می کرد. یوسف علیه السلام که در فراق یعقوب علیه السلام شبانه روز اشکش جاری بود. اما فاطمه علیهاالسلام آن قدر بر وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست که اهل مدینه از گریه او ناراحت شدند و اعتراض کردند. از این رو، ایشان به مقبره شهدای اُحُد می رفت و آنجا گریه می کرد. بعد از او هم امام سجاد علیه السلام بر مصیبت پدرش امام حسین علیه السلام می گریست. به یقین زهرا فقط در فراق پدر خویش نمی گریست، بلکه پی آمدهای دردناک رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، شکیب آن بانوی شکیبا را گرفته و پشت آن کوه صبر را خم کرده بود.

ادامه مطلب ...

یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

 

 

فاطمیه آمدوآن مونس و همدم کجاست؟ 

 شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟

در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا ، 

 تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست ؟ 

ادامه مطلب ...

بعضی وقتا سکوت میکنی...

بعضی وقتا سکــوت میکنی،

چون انقدر رنجیدی که نمیخوای حرفی بزنی...

بعضی وقتا سکــوت میکنی،

چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری...

گاه سکــوت یه اعتراضه...

اما بیشتر وقتا سکــوت واسه اینه که؛

هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه...

خاطرات

خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات می خندیم
به روزهای که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم
به یاد روزهایی که می خندیدیم...

بهار که می‌شود؛

بهار که می‌شود؛
نگاه کوه و دشت و صحرا، منتظر طراوت و شکفتن و رویش است.

بهار که می‌شود؛
ابرها هم گریه‌های بهاری سر می‌دهند، برای خریدن ناز زمین.

بهار که می‌شود؛
گل و شکوفه و سبزه یادشان می‌آید که هر مرگی را رستاخیزیست.

بهار که می‌شود؛
دریا آرام موج می‌زند به ساحل، تا تلنگری زده باشد به ماسه‌های سرگردان ساحل‌نشین.

بهار که می‌شود؛
پرستو باز می‌گردد، تا بسازد ویرانه‌ای که بهار گذشته ساخته بود، برای ویران شدن تا بهار آینده.

بهار که ‌می‌شود؛
آغاز می‌شود سالی که شروع کند، ورق زدن تقویم را تا پایان.

و بهار که می‌شود؛
کوه و دشت و صحرا و ابر و گل و شکوفه و دریا و پرستو و تقویم و زمین و زمان؛ چوب‌خط خود را خراش دیگری می‌دهند از گذشت یک سال دیگر تنهایی.

بهار که می‌شود؛
نوروز به یاد می‌آورد، که بهاری نیست، تا بهار آفرین نیاید.

بهار که می‌شود؛
بهار، بی بهار جان و دل، رنگ پاییز دارد

فـقـط او را....

     در هـیـاهـوی زنـدگـی دریـافـتـم،

     چـه دویـدن هـایـی کـه فـقـط پـاهـایـم را از مـن گـرفـت،

     در حـالـیـکـه گـویـی ایـسـتـاده بـودم...

     چـه غـصـه هـایـی کـه فـقـط بـاعـث سـپیدی مـویـم شـد

     در حـالـیـکـه قـصـه ای کـودکـانـه بـیـش نـبـود....

     دریـافـتـم کـسـی هـسـت کـه اگـر بـخـواهـد مـی شـود؛ اگـر نـه نـمـیشـود ...

     بــــــه هـــمــــیــــن ســــادگـــــی....

     کـاش نـه مـی دویـدم و نـه غـصـه مـی خـوردم ...

     فـقـطـ او را مـی خـوانـدم.....

     فـقـطـ او را....  

http://ehyagareasr.blogfa.com/

السلام علیک یا صاحب الزمان...

 

مهدی جان 

دلم هوای تو کرده ، هوای آمدنت 

صدای پای تو آید ، صدای آمدنت 

 بــهار با تو بیاید به خانه ی دل ما  

 قدم به خانه ما نِه ، صفای آمدنت


الّلهم عجّل لولیّک الفرج

السلام علیک یا حضرت معصومه(س)

سلام بر بزرگ بانویی که نسیم یادش، دل ها را به مهمانی چراغ ها آورده و دریای
جان های عاشق را خروشان کرده است، با بوی شب بوها و صدای مناجات!
وفات فاطمه معصومه (س) تسلیت باد
 

 

 

 


مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود

***
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک

***
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی

***
عمه سادات بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
***
از سفر کرب و بلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟

***
من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را


***
کاش شبی مست حضورم کنی
باخبر از وقت ظهورم کنی