قطعه ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردم و یکی باز کم است
این همه آب ک جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است ک سرباز کم است...
آقا نمیدونم چی شده ی خط درمیون این وبلاگها باز نمیشن
چرا مسئولین توجه نمیکنن آخه
شمام همچین موشکلی دارین یا ما منطقه محرومیم!؟
این آدرسای بلوگفا ارر میدنا...
ما امامی داریم زنده،بینا دل،همواره حاضر...
چون خالصانه فرا خوانده شود آید و راه نماید...
مشکل گشاید و غم و درد زداید
*****
ای بهترین پدر!ای مهربانتر از مادر!ای خوبترین یاور!ای پشتوانه تر از برادر!
سلامت میکنم،دعایت میکنم،صدقه میدهم و منتظرت میمانم...
*****
از دستهای تو تا آسمان راهی نیست!
دستانت را ب آسمان باز کن!
بر پیامبر صلی الله علیه و آله وصلم و خاندان پاکش درود فرست و فرج او را از آسمانیان بخواه!
*****
یا صاحب الزمان!
امان ز لحظه ی غفلت ک شاهدم هستی...
*****
خداوندا!
استجابت کن دعای مرا،
مسوزان نهال آرزوی مرا،
ک تنها دولت حجت تورا خواهانم...
*****
حضرت علی علیه السلام:"آه ک چ شوقی ب دیدن روی مهدی دارم"
تو چطور !آیا میلت ب او هست؟
اگر اینگونه است امروز مراعات اورا بکن...
*****
نچه گوندی هاوانون سویوخلوقونی احساس الیرم ...
آقاجلارون خوشگل و رنگارنگ یارپاقلاری بالا بالا بیر رنگ اولور و سوئوشور...
اورگیم چوخ داروخار بو فصلین گوزللیخلرینه ک هم منی باش اوسته و باش آشاقیا المیشدی....
بو گوننرده بوقدر یردن و گویدن عکس سالموشم ک گلین گورون...(نچدنسینی کی گورستمیشم بلزه...)
اورگیم ایستیر قدم ووراندا بیدنه بیدنه یارپاقلاری ییقیشدیرم(آخه چوخ گوچکدیلر)
اگه چوخ ایستسز سیز د احساسیزی بو فصلدن منه دیه بیلریز ک سیزین نظریزیده بو فصلدن بیلم...
ان شاالله ک گچن گونلر و گلن گوننر بلزه خوش گچه و شاد یاشیسیز همیشه ...
اوزوزدن ییلیگ اولون...
نچه گون باش ووراممام بلزه(چوخ بله باش ووروردوم حامیه)
ایستیرم مثلا درس اوخیم
خلاصه اوز بویوکلوقوزه باقوشلوئین منی...
................
این عکسه واسه امروز صبه...
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره،
مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است ؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!
جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!
حرکت کشتی نجات آدمیان،احتیاج ب دریا ندارد،
این کشتی روی قطره ی اشکی مقدس ک
برای حسین علیه السلام ریخته میشود میگذرد
وابستگی به هر چیزی و هر کسی، غیر از خدا؛
برای زندگی و سازندگی انسان، کشنده ترین چیز است!
***********************
تا «بنده» نشویم؛
«تابنده» نشویم!
*******************
***دلم تنگه خیلی زیاد***
گویا رسم مردم اینست:
در حضور امام تنهایش گذارند و پس از شهادتش مرثیه خوانش شوند!
امروز همه را عزادار حسین علیه السلام دیدم و کسی ب فکر تنهایی مهدی عجل الله نبود!
آیا او همچون پدرانش تنها مانده است؟
هر کس ک آرزویش شمشیر زدن در کربلاست،دیگران را امروز ب یاد امام زمان(عج) بیندازد.
حتی با یک پیام...
منبع:اس ام اس ارسالی از ی دوس
اعمال شب عاشورا
حسین (ع) فریاد می زند: “هل من ناصر ینصرنی؟”
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک…
حسین (ع) نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند…
و من باز می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین (ع) شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین (ع) سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک…
حسین (ع) از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید؛
و من در پس خنده هایم فریاد میزنم:
لبیک…
حسین (ع) رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم:
لبیک…
حسین (ع) سینه اش سنگین شده است... کسی روی سینه است...
حسین(ع) به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن…
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم:
لبیک…
خورشید غروب کرده است…
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج…
حسین(ع) به مهدی(عج) نگاه می کند و می گوید:
“مهدی (عج) من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم...
اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود…تو از من مظلوم تری…”
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
“دوستت دارم تنهایت نمی گذارم…”
مهدی (عج) به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند…
و من همچنان تظاهر میکنم که دیگر کربلا تکرار نخواهد شد....
اما:
مهدی (عج) تنهاست…
حسین (ع) تنهاست…
و کربلایی دیگر در راه است…
دربارهى عمر فکر کنیم.
عمر سرمایهى اصلى هر انسانى است.
همهى خیرات به وسیلهى عمر - همین ساعات زودگذر - به دست مىآید؛
این سرمایه است که میتواند سعادت ابدى و بهشت جاودان را براى انسان تدارک ببیند.
دربارهى این عمر فکر کنیم.
گذر عمر را ببینیم.
ناپایدارى ساعات زندگى و روزها و شبهاى اوقات عمر را احساس کنیم.
به این گذر زمان توجه کنیم؛
«عمر، برف است و آفتاب تموز».
لحظه به لحظه از این سرمایه دارد کاسته میشود؛
و این در حالى است که این سرمایه، همه چیز ماست براى کسب سعادت اخروى؛
چه جورى مصرفش میکنیم، در کجا مصرفش میکنیم، در چه راهى آن را خرج میکنیم
تفکر در باب مرگ، عبور از این عالم، لحظهى خروج روح از بدن و ملاقات جناب ملکالموت؛ این لحظه براى همهى ما پیش مىآید؛ «کلّ نفس ذائقة الموت»؛ همه، این را میچشیم.
حالِ ما در آن لحظه چگونه است؟ دل ما در آن لحظه در چه حال است؟
اینها نکاتى است که در خور تدبر و تأمل است.
فکر در این زمینهها، از جملهى تفکر لازم و اساسى و ضرورى است
"متن بالا قسمتی از سخنان رهبرمان بود"
ادامه مطلب ...
مولایم حسین بن علی(ع)...
می دانم که آمدی تا رسم مسلمان زیستن را یاد دهی , اما این مردم چه زود پیمان نامه های خویش را که به سوی تو فرستاده بودند فراموش می کنند و رسم میهمان نوازی را به بدی به جا می آورند.
اما می دانم که روزی مهدی تو از راه می رسد و خورشید که از غم تو جان می دهد و می میرد , با آمدن او دوباره متولد می شود و از راه می رسد و از تبار تو سوار بر اسبی سپید با ذوالفقار علی (ع) به دست و با فریادی که از کنار کعبه در جهان طنین افکن می سازد که :منم آخرین باقیمانده ی خدا !
منم حق و منم نابود کننده ی باطل !
و من آمده ام تا احقاق حق کنم !
من آمده ام تا شریانهای پاره شده ی پاکان را پیوند زنم و نبض دوباره ی آنها گردم.
یقینا او می آید ...
منبع:مهدی فاطمه سلام!
عشق یک سینه وهفتاد و دو سر میخواهد
بچه بازیست مگر عشق؟ جگر میخواهد!!!
ارباب ! صدای قدمت می آید
هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب و تاب غم تو میسوزیم
چند روز دگر محرمت می آید
این عکس واسه محرم پارساله
چ زود ی سال گذشت!
ان شاالله ک محرم امسالمون با معرفت بیشتری آغاز و ب پایان برسه
و دعای امام زمانمون هم شامل حالمون بشه...
التماس دعا