ما گذشتیم از جهان هر چه بود
زانکه جز افسانه و افسون نبود
مست گشتیم از شراب زندگی
غرق در سودا و در عشق و شهود
بی خبر ماندیم از بهر وجود
غافل از هر گوهرو بودو نبود
روزگاری در جهان چون پر کاه
میپریدیم و زمانی در رکود
در فرازو در نشیب زندگی
عشق بودو محنت و هم آه و دود
ترک لذت هم نشد آئین ما
درک شهرت قاتل اندیشه بود