تلنگر...

قایقی ساخته ام...
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر، دکلش از ایمان

در شبی مهتابی 

سفری دور و دراز، می کنم از لب دریا آغاز
دل به امواج بلا خواهم داد...
اگرم ساز مخالف زند وباد،به همراهی طوفان
خواهد
که مرا منصرف از راه کند
راه بیراهه کند، مضطر و درمانده کند
...اصلاً باکی نیست✔

من به همراه، دعایی دارم
و به دل قطب نمایی دارم
و اگر در طی راه،،
به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی
.. باز اندوهی نیست

بازوانی دارم
میزنم آب و شنا می کنم و میدانم
که ««