ای خدای مهربونم...شکرت...!

نسیم، دانه از دوش مورچه انداخت؛
مورچه، دانه را دوباره بر دوشش گرفت و رو به خدا گفت :
 گاهی یادم می رود که، هستی(خطاب ب خودم!)؛ کاش بیشتر نسیم بوزد … 

 

   دست به دامن خدا که میشوم…
چیزی آهسته درون من به صدا میاید که: نترس!
از باختن تا ساختن دوباره…
فاصله ای نیست… 

.............. 

  چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما میاندازد
همچون گره های قالی باشد
که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند! 

 

  خدایا
بارها دقیقا همان جایی دستم را گرفتی که میتوانستی مچم را بگیری 

..............  

گاهی اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم
عجب شانسی آوردم! 

.......

   خدایا

در ۲ راهی زندگی ام

تابلوی راهت را محکم قرار بده

نکند که با نسیمی راهم را کج کنم 

  

پروردگارا 

یاری ام ده ، تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم

و بدون اینکه بدردم بخورند، همدل و همدردشان باشم .

زیرا در سودای هر انسانی ” روح تو ” خانه گزیده 

 

  بارالها

تو نادیده میگیری

من هم نادیده میگیرم

تو خطاهایـم را

من عطاهایت را  

 

.... 

امیدوارم خداوند توفیق توبه ،ب جا آوردن شکرش، انجام کارهای نیک و نصرت ب امام زمان رو ب همگیمون عطا کنه 

انشاالله...